آدم باید یکیو داشته باشه که هر وقت
خسته
پکر
داغون
عصبی
و مریض بود
ازش نپرسه
چرا؟
فقط دستت رو بگیره و بگه :
بلند شو بریم یه دور بزنیم، دوست ندارم این شکلی ببینمت

اینجا نشسته ام بر لبه پرتگاه
مرگ را احساس می کنم
تمام خاطره ها را یک به یک از یاد می گذرانم
نه جراتی برای پریدن دارم
و نه میلی برای عقب کشیدن و ادامه
نمی دانم چه خواهد شد
بودنم را که کسی یاد نکرد
شاید این بار رفتنم را همگی یاد کنند .

گاهی وقتا حس میکردم ناراحتیم واسه کسی مهمه
ولی الان فهمیدم حتی شکستن قلبمم مهم نیست...

آدم مسـت بـاشـه ... اما پسـت نباشه !
آدم سـرکـار باشه ... اما سـربـار نباشه
!
آدم بیــکار باشه ... اما بـی عــار نباشه
!
آدم بـی کس باشه ... اما ناکـس نباشه
!
آدم بی صفا باشه ... اما بـی وفا نباشه
!
آدم دلتنگباشه ... اما دل سنگ نباشه
!
خلاصه کنم ...
آدم مـردنباشه ... اما نامـردهم نباش

" چقدر سخته اونی که دوسش داری بشینه کنارت
از کسی که دوسش داره بگـــه
"